بقا

اگه پولی واستون مونده، که نمیدونید باهاش چیکار کنید ، البته در حد پونزده تومن، و البته که اگه نوشته های من براتون جالبه، میتونید توی نمایشگاه کتاب، سالن کتاب های عمومی، راهرو پونزده، از نشر کتاب فانوس، مجموعه شعر سومم ،حشمت بخرید...بازم خودتون میدونید

از قدیم ها

 

حیف که دیر فهمیدیم

امضاش ، بود

تا حدودی شبیه امضا رییس کل بانک مرکزی 

روی این همه اسکناس

که پدر، مرد

چند روز پیش، بدون حتی لحظه ای احساس غرور

و نفهمید ، هیچ وقت

که امضاش ، بود

تا حدودی

شبیه امضا رییس کل بانک مرکزی

روی این همه اسکناس

 

شعری از قدیم ها...شاید سال ۸۶

حشمت

سومین مجموعه شعرم هم چاپ شد. با کمک آرش معدنی پور و نشر کتاب فانوس.

با تشکر از سام منصف بابت طراحی جلد. و امیدواری بابت ضرر نکردن ناشر

مجموعه شعر

« حشمت ، شایدم دیواری بدون قورباغه، شایدم..نه ، چه می دونم»

خیابان انقلاب. پاساژ فروزنده. طبقه منفی ۲ . کتاب فروشی فانوس

 

غول

 

صابون ها

صابون های وحشی

یکم آرومتر

همین ۲ دقیقه پیش دستام شستم

یادتون رفته اینگار

بدبختا

دارین ترتیب خودتون می دین

میکروبی در کار نیست دیگه

 

از قدیمی ها

هورا گوجه ها گوجه های من

جدیدا یکی دیگه از شعرای قدیمی توی فضای مجازی و البته به طور خاص در تویتر مورد تمسخر قرار گرفته

هورا گوجه ها

گوجه های من

بزنین دهن سفید تخم مرغا رو سرویس کنین

قرمز کنین املتم رو

من هم با شمام

 

فقط یه مورد .این شعر توی مجموعه شعر قورماغه ای جلوی تیفال(نشر نیماژ) چاپ شد.البته اون سطر بزنین دهن سفیده تخم مرغا... سانسور شد.بعد شعر به صورت کامل توی یه مجموعه شعر که گرداوری شعرهای محاوره ای بود چاپ شد.

بهرحال یادش به خیر.این شعر رو  حدود سال ۸۷ یا ۸۶ نوشتم . روزایی که فکر میکردم اتفاق های خوب برای شعرام نزدیکه.. ولی خب نزدیک نبود

تاوان بازی

اقا اگه اینجا مخاطبی داره که دوست داره بعضی از چیزایی که اینجا نوشتمو گوش کنه مراحل زیر رو طی کنه. چون بلد نیستم لینک مستقیم بذارم توضیح میدم

گام اول

توی گوگل سرچ کنین واوبوک

گام دوم

توی همون صفحه اول یه کم که بیاین پایین زده فهرست گوینده ها

گام سوم

بالای صفحه سید رضا خاتمی رو سرچ کنید.  تقریبا یه ربع میشه زمان فایله

 

در واقع این سایته نمونه صدا میگیره برای کتاب خوانی. یعنی هرکسی میتونه خیلی ساده نمونه صدا بذاره

همین

بوی عرق

 

اون زمانی که فهمیدم یه استقلالیم ، شاید بدترین دوران استقلال بود . ما داغون بودیم . میباختیم .. پرسپولیس هرچی بازیکن تیم ملی بود رو داشت .. دائی ، باقری ، عابدزاده .. ما ولی علی اکبری داشتیم .. محمد نوری .. من ولی عاشق محمد نوری بودم .. با اون ریشاش .. به نظرم یارگیر عالی ای بود .. ولی هرچی بود محمد نوری بود .. اون طرف کریم باقری..  مامانم خیلی حرص میخورد . هادیمون ، داداشم ، پرسپولیسی بود .. مامانم همش میگفت خب تو هم بیا پرسپولیسی شو .. استقلال فایده نداره .. ولی خب کار از کار گذشته بود .. من یه استقلالی بودم و ما همش می باختیم

من تاریخ و زمان دقیق یادم نیست . منظورم دوره اولی که ناصر خان حجازی مربیمون بود ، دیدن بازی های استقلال رو دوس داشتم . حرص میخوردم ، خوشحال میشدم با هرگلی که میزدیم ، ناراحت میشدم از گلی که میخوردیم.. گذشت تا امروز ، باز دوباره هیجان داشتم .. انگار خودم اون وسط بودم .. حال داد .. گل دقیقه اخرمون یه جوری بود .. کسی خوشحالی نمی کرد .. انگار خوشحالی واسه سوسولاست .. ما جنگیدیم .. اومده بودیم که بجنگیم توی این بازی و جنگیدیم . ما همه بازیکن بودیم . از یه جائی به بعد به نظرم یه بازیکن میفهمه که نه باید خوشحالی کرد نه ناراحتی فقط باید جنگید .. ما جنگیدیم .. دمتون گرم لامصبا .. 

به احترام دروازه بانمون

به احترام دفاع وسط جونمون

به احترام خودمون

ما استقلالیم ... می جنگیم 

 

گود...

 

 

 

اجرای نمایش گودبرداری

تماشاخانه پندار / خیابان استاد نجات اللهی ( ویلا ) / بعد از خیابان شهید فلاح پور / جنب رستوران ویلا / تماشاخانه پندار / پلاک 69

ساعت اجرا : 18:30

تلفن : 88939246

اطلاعات بیشتر در سایت تیوال

خلاصه داستان: زن منتظر کوچک شدن تلوزیون است بی خبر از این که مرد مدت هاست که فهمیده تلوزیونشان کوچک شده... و سالادها...

توابع برداری

 

اون همه مو چربی که میخواستن خشک باشن

اون همه مو خشکی که میخواستن چرب باشن

موهای معمولی ؟

خب

کی میدونه دقیقا میخواستن چه غلطی بکنن اون رفقا

میخواستن

هم خشک باشن هم چرب ؟

یا میخواستن

نه خشک باشن     نه چرب 

تونستن ؟      نتونستن ؟ 

خوشحال شیم ؟

ناراحت شیم ؟

چیکار کنیم ؟

امیدواری سینا حشمدار برای دیده شدن رمانش


حوصلم سر رفته

ولی نرفتم  اصلا  در یخچال رو باز کنم

این غیر منتظره ترین کاریه  که

توی این چند روز دارم انجام می دم

خب

واسه تنوع بد نیست

ولی فقط واسه تنوع

بدم میاد از ادمهائی که تا یه کار جدید

کشف میکنن

کلا  بی خیال کارائی میشن که تا حالا انجام میدادن


سوماتروتروپ


شکمم داره بزرگ میشه

امروز جلوی اینه

اون چربی های روی شکمم رو وقتی دیدم

مثل مردی بودم

که به خودش میگفت

اوه پسر

چیزهای مزخرفی که مجبورت میکنن

بهشون فکر کنی 

این روزا

بیشتر از هروقتی توی زندگیت    زیاد شده

لامصب

پشه ها سوراخ رو پیدا کردن دوباره

انگار


جنا


دو    دقیقه هم  نمیشه

که یه نارنگی رو خوردم

ولی

شاید        پاشم     

برم    تا   جلوی یخچال

یه نارنگی دیگه بخورم

شایدم نه

نمی دونم

شایدم یه راه دیگه پیدا شد

کی به کیه

فعلا که بیکارم

دارم روش فکر میکنم


هنگامی که


امروز این فکر به ذهنم رسید

که هویج میتونه میوه محبوب من باشه

چرا که نه

ولی خب

مثل ترسیدن از  بازی دادن به  یه فوتبالیست کم سن و سال

توی فینال جام جهانی

یهو

دلم برای اون هویجه سوخت

نامردی بود   انداختنش      وسط      یه بازی بزرگ

با قدیمی ها

موزها  پرتغال ها اناناس ها ...

جائی که

اون تجربه های لعنتی

عاشق نابود کردن استعدادهای بزرگ تازه کارن

اماده

انگار یه گوشه  کمین کردن همیشه

اره پسر

هویجه رو نجات دادم


مامان ساموئل


یه یاروئی رو  میشناختم

که   عاشق تخمه ها بود

یه بار بهم  گفت

وقتی تخمه میخوره انگار

مزه هرچی که دوس داره         میاد توی دهنش

تا حالا همچین چیزی رو بهم نگفته بود

نمی دونم

باید بهش میگفنم      تو برو

من اینجا میمونم

اون لعنتی ها رو معطل میکنم

تو فرار کن      تا دیر نشده

ولی خب نگفتم

مثل یه احمق فقط نگاش کردم

اه    لعنتی

من یه متخصص بودم همیشه توی

مثل یه احمق نگاه کردن


برای    رضا پیشرو


باور کن برادر

یه چیزی هس توی دنیا که اسمش

سرعت تموم شدن شیرینی خامه ای های  توی یخچاله

اون لعنتی

یکی از اون سرعت های واقعا  بالاست     توی دنیا

اینطوری نگام نکن

می دونم  الان هیچکی باور نمیکنه

ولی

بالاخره یه روز       کشفش میکنن

اونوقت همه می فهمن

تقصیر من  نبود

تقصیر تو نبود

تقصیر هیچکدوم ما  نبود این همه سال

که اون شیرینی خامه ای ها ی توی یخچال

اینقد زود تموم میشدن

اه


تراکنش استمراری


من و زنم صبح ها که داریم میریم سر کار

بیشتر وقتا   سرپا باید وایستیم توی مترو

توی اتوبوس واحد

بعد کلی راه هم باید پیاده بریم

تازه زنم

اون قسمتی که باید پیاده بره تا برسه سر کارش

سر بالائیه

یکی از اون سربالائی ها که جون میده

برگردی پائینی     بدوئی

بدوئی

بدوئی

تا یهو پرواز کنی

قیژژژژ

هوممم هوووممم

هوووووووومممممممممممممم

تا وقتی

ماهیچه های دستت خسته میشه

یواش یواش میای پائین

بعد به خودت میگی

اوه پسر

چیکار میشه کرد

بهرحال  

یه ماهیچه اگه خسته نشه که دیگه  

ماهیچه نیست



بحث سطح بارگیر ستون ها در رمان لک نت  نوشته امیر حسین یزدان بد


یه جای کار مشکل داره

به خودت میگی      کجا؟

خب

اون یه مشکله که نمی خواد تو بدونی

دقیقا کجاست

شاید

بزنه همه چی را داغون کنه

شایدم بیخیال شه    همونجائی که هس بمونه

پیر شه

پیر تر

باز هم پیرتر

تا بمیره

خب بهرحال

از یه جا به بعد دیگه پیرتر نمیشی

میمیری

هه


گشتاور خمشی


دیشب این موقع خواب بودم

ولی     الان چی؟

هیچی

الکی   بیدارم  

فقط   دارم یه دونه دیگه

به تعداد     اون شب هائی که توی زندگیم

از شب قبلش       دیرتر خوابیدم   

اضافه میکنم

یهو  هم دلم خواست

یه رقابت نردیک باشه

بین اون شبائی که از شب قبلش دیرتر خوابیدم

با اون شبائی که   زودتر  خوابیدم

اصلا تهش       مساوی شه

برسه به ضربات پنالتی

اه

چه میدونم

به تو چه


حامد حبیبی انسوی  حس چشائی


موهای خیسم دارن خشک میشن

موهای خیسم وقتی خشک میشن

فر هم  میشن

خب

کاش موهای خیسم وقتی دارن خشک میشن

فر نمی شدن

نمی دونم اون احمقا چه اصراری دارن

که دوتا کار رو با هم بکنن

پووف


چرب


توی یکی از اون ترافیکای سنگین و روون پائیزی

وقتی هوا داره یواش یواش سرد میشه

توی تاکسی

دارم زور میزنم     تصمیم بگیرم

تا ته بکشم بالا شیشه سمتم رو

یا بذارم  همینقدر که هست بمونه

چه میدونم

شاید  بهتره

یه چیزائی رو 

همونقد که هس

بذاری     بمونه  توی زندگی


لیکن 2


تو دوس داشتی

یه پروتئین باشی

یا

یه ویتامین

اگه قرار بود

فقط

یا ویتامین باشی

یا پروتئین

حتما

تو هم یکی از اونائی که دلت میخواد

یه چیزی باشی

بین یه پروتئین با یه ویتامین

هه

ولی تو فقط یه احمقی

وقتی

هیچی نیس بین یه پروتئین با یه ویتامین

هیچی

اصلا   تو چه میفهمی

یعنی چی

بین دوتا چیز         هیچی نباشه

 

ساموئل


بوی صابون جدیده رو بیشتر دوس دارم

همینطوری یادش افتادم

بهرحال یکی از اون چیزائی بود

که بعضی وقتا یهو یاد ادم میفته

نمی دونم

احتمالا

اون چیزی که قرار  بوده بعدش  یادم بیفته

زده پشتش

بهش گفته

برو

برو برادر   نوبت تونه

یاد اون یارو بیار

بوی صابون جدیده رو بیشتر دوس داره

اونم پا شده

اون چیزائی که یاد ادم میفتن

همیشه همینطور بودن

وقتی

نوبتشون میرسه

پا میشن


مقطع پر فولاد


اون یخچال لعنتی

پر از سیبه

اون یخچال لعنتی    توی کشو میوه ش

فقط سیبه

سیب ها 

خیلی وقته

همینطوری موندن توی یخچال

لعنتی ها

به این راحتی ها    خراب هم نمیشن

بریزیمشون دور

انگار یکی بهشون گفته

هی بچه ها

وایستین همینجا

تا برگردم

تکون نخورین از سر جاتون

اونا هم ایستادن سالهاست

کنار ما

روی زمین

توی یخچال ها


ه

 

یکی از اون تخمه های خیس  هندونه رو

 

از وسط یه تیکه هندونه   بر میداری

تا بشکنیش

حالا زور بزن

اره برادر

حالا   زور بزن تا بشکنیش

متوجهی که اونا عاشق لیز خوردنن

پس

با تمرکز     زور بزن

هی زور بزن

چی بگم ولله

 


خیلیا اینجا رو میخونن.هر روز.شاید بیشتر از تعداد چاپ اول یه کتاب توی ایران ولی من باید برای پیدا کردن یه  ناشر برای کارهای  بعدیم دهنم سرویس شه

خب بهرحال امار ناشرهای کتابام نشون میده  من صاحب 2 تا کتاب ناموفقم توی فروش

بهرحال دنیا پر از چیزهائیه که از هیچی بهتره

و اینکه

30 شب تموم شد .بیکار بودم توی این یه ماه.گفتم هرشب یه چیزی بنویسم.از این به بعد باز همون روال سابق.هرچند وقت یه مزخرفی مینویسم اینجا

 

 

نتز


اه

موبایلم      چقد دوره ازم

کنترل تلوزیون  چقد دوره ازم

دسشوئی

یخچال

قابلمه های روی اجاق گاز

پووف

نزدیکترین چیز بهم

یه مبله مسخرس

که به لعنت خدا هم نمی ارزه الان

وقتی  میشه دراز کشید

فقط یه احمق میتونه به جاش

نشستن رو انتخاب کنه

چه میدونم

لعنتی

ایجائی که دراز کشیدم

یه دوره گردن کلفته واقعیه


نتی


دستم رو میبرم توی موهام

اون بچه ها حسابی بلند شدن

به زنم می گم

انگار واقعا اگه  اون شامپوها دو   سه دقیقه باشن

روی سرمون

تاثیرش بهتره

تو هم امتحان کن

اونم می گه من همیشه اینکار رو میکنم

چه میدونم

سر شبی حموم بودم

اینبار گذاشتم شامپو روی سرم    بیشتر بمونه

برای اینکه حوصلم سر نره   شروع کردم     به شمردن

بعد از اینکه شامپو زدم به سرم

هر شماره به اندازه یک ثانیه

تا 150 شمردم

بعد رفتم زیر دوش

لعنتی

این بار هم

من موندم

کف ها رفتن


مدو


امروز

دوباره یه 3 رو گیر اوردم

یه 10 رو    بهش تقسیم کردم

میدونی

هیچی به اندازه

تقسیم کردن یه  10

دخل اون 3 های لعنتی رو در نمیاره

چه میدونم

فک کنم اگه یه روز از خواب پا شی

ببینی

یه جوری شده همه چی

شاید واسه اینه که

3 ها

تموم شدن

بالاخره من تونستم

دخل همه اون 3 ها رو در بیارم

هرچن

اون لعنتی ها واقعا زیادن

میترسم

قبل من     اونا کلکم رو بکنن


لفو


اووه پسر

عبد بنیادی یه مدت

صبح که پا میشد

با معده خالی سیگار میکشید

بعد اب البالو میخورد

تا اینکه

معدش ریخت یه هم

دکترا

مشکوک به سرطان بودن

ولی سرطان نبود

مثل همیشه  یه هویج نارنجی بود

که راه خونش رو  گم کرده بود

بعدا   انگار

وقتی داشته میرفته    به عبد گفته بود

بین خودمون باشه

ولی

ما هویج ها

یواش یواش داریم شک میکنیم

اصلا از اول خونه ای داشتیم یا توهم زدیم

این همه سال     که راه خونمون رو گم کردیم

چه میدونم

بعد مثل همه هویج ها رفته بود


بهد


سوراخی که بیشتر وقتا

سگک کمربندم رو میندازم تووش

اونجائی نیس که دلم میخواد

یه جائیه بین

دوتا سوراخ روی کمربندم

واسه همین

باید از بین اون 2 تا سوراخ روی کمربنده

یکیشون رو انتخاب کنم

ترجیحم

اون سوراخیه که باعث میشه

شلوار یه کم سفت شه واسه کمرم

هرچند

با اون یکی هم مشکلی ندارم   خودشم میدونه

خیلی وقتا هم سگک کمربنده رو میندازم

توی اون

بهرحال

ما سه تا

یه مثلث قدیمی ایم

اون سگکه؟

نه

اون احمق خیلی وقته دوس داره

جز ما شه

ولی خب

ما یه مثلث قدیمی ایم

که با اون سگکه حال نمی کنیم


نجر


همه جا رو میگردی

ولی چیزی که گم کردی پیدا نمیشه

بعد به خودت میگی

اره مرد

باید با دقت بیشتری بگردم

به خصوص زیر اون همه وسیله توی خونت رو

زیر مبلا

صندلی ها

میزها

همون جائی که ایستادی شروع میکنی

به چرخیدن

هی می چرخی

هی می چرخی

ولی  لعنتی

یه مشکلی این وسط هس

یه مشکل بزرگ در مورد اون چرخیدن ها

اینکه باز

اون چرخیدن ها

گولت میزنن    یه جوری که

بیشتر از 360 درجه میچرخی

چرا؟

خب به نظرم یه رویای مزخرف توی زندگی همه چرخیدن هاس

اینکه بعد از 360 درجه چی میشه

مثل یه جور خودکشی

چون یه چرخیدن

خودش میدونه

تا حالا همه چرخیدن ها

دقیقا بعد از  360 درجه می میرن

ولی

بعضی از اونا

می خوان بالاخره اولین چرخیدن شن

که بعد از 360 درجه زنده موندن

واسه همین گولت میزنن

یه جوری که خودتم نمی فهمی

یهو به خودت میای

میبینی

بیشتر از 360 درجه چرخیدی

یه چرخیدن دیگه رو فقط نفله کردی

همین